مولا  ، مردم و استقامت 

نسبت مولا علی  امیرالمومنین علیه السلام  و استقامت ، و مردم دوران او و استقامت ،  و مولاعلی و مردم   چهره دیگری است که در نهج البلاغه  ثبت شده است .
کد خبر: ۱۴۹۶۱۴۳
نویسنده احمد میراحسان

تقریبا وسعت استقامت مولا علی و
نسبت او با استقامت یعنی پایداری بر حق به اندازه فهم قاصر بشر.  همه امور خدا شناسی و انسان شناسی و حقایق عالم غیب و شهادت و همه وجوه هستی و جامعه و هدایت های قرآن مجید ، موضوع استقامت علی است. عرصه حیات دنیوی مولا   تجلی استقامت بد حق است . اوبا حق است، زیرا حق با علی است .
سند، اعمال و اقوال اوست .  در ۲۴۱ خطبه نهج البلاغه و روایات   او در همه موارد برحق قیام کرده و استقامت ورزیده . انگاه که از خدا و عجز انسان  در معرفت الله سخن می گوید، این کلمات ، سخن یک شاهد است که تجلی اسم جامع خداست و بر صفات الهی استقامت دارد. وقتی از راه های خداشناسی در همان خطبه اول سخن می گوید ، باز شاهدی است که‌ بر طریق آسمان و زمین در خداشناسی استقامت ورزیده است. وقتی از شگفتی خلقت فرشتگان و خلقت شگفت انسان که ادغام‌ دو خلقت خاکی و روح الهی است و از بعثت پیامبران و از قرآن مجید راز می گشاید در مقام شاهدی است که بر شهودش استقامت دارد .همچنین است  شناساندن جاهلیت و در برابر آن معرفت به اهل البیت علیهم السلام و ماجراهای صدر اسلام.
همه جا از آسمان‌تا زمین او به عنوان شاهد قیام می کند و حق را بیان  می دارد و بر آن استقامت می ورزد چه وقتی علی از حمد پروردگار سخن می گوید چه وقتی پیامبر محبوبش را معرفی می کند و چه زمانی که از عهد شکنان حرف می زند ، زمانی که آموزش نظامی و انفرادی می دهد  ، زمانی که از خود سخن می گوید و از غاصبان شوه می کند. در سراسر نهج البلاغه دارد برحق پافشاری می کند اما این استقامت آنجا با درد و مهر و رویگردانی در آمیخته و دارای تصاویر متضاد است که از مردم‌ زمان  خود روایت می کند . وقتی که از حقوق شان‌دفاع می کند  و وقتی از خیانت مردم منزجر است. 
 
ببینیم چرا این دو منافات ندارند .کجا مردم را محق می داند و کجا خائن ؟ 
 
در خطبه سوم،  علی تلخ است.   در خطبه هفتم که از پیروان شیطان  حرف می زند او منزجر است از عمل دوزخی گروه و اصحاب جمل و مروم هواپرست.  زمانی که او از رها کردن موضوع جدی و معنای الهی خلافت از سوی مردم   و ندیده گرفتن تکلیف و  سفارش واجب پیامبر صلوات الله  علیه و آله سخن می گوید که خلافت را به ملعبه بدل  و با آن بازی کردند و مردمی که همگی  به‌دنبال این بازی راه افتادند و غدیر را فراموش کردند و ... او دور است از این مردم بی وفا و محکوم شان‌می کند .
 
جدا از افراد ، اهل سقیفه ،  زبیر ، طلحه و ...وقتی او از امت  خیانتکار حرف می زند  به آنان نفرین می کند . این مردم را نمی‌ستاید. در سال ۴۰ وقتی گزارش سستی و شکست پیاپی به امام می رسد مردمی را نفرین می کند که در دفاع از حق متفرقند . اینجاست که می فرماید خدایا من این مردم‌را بانیک‌خواهی و تذکرهای مداوم‌ خسته کردم و آنان‌ نیز مرا خسته کردند .آنان  از من به ستوه آمدند و من نیز از آنان به ستوه آمده‌ام . دل شکسته ام ..به جای آنان افرادی بهتر به من عطا فرما و به جای من بدتر از من بر آنان مسلط کن . خدایا دل های آنان‌ را چنان که نمک در آب حل می شود،  آب کن ... .
newsQrCode
برچسب ها: تاریخ اسلام دین
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
وقتی دل جنگل سوخت

«جام‌جم» در گفت‌وگو با جانشین فرمانده یگان حفاظت سازمان منابع طبیعی کشور بررسی کرد

وقتی دل جنگل سوخت

صدای «مرجان» باید شنیده شود

گفت‌و‌گو با میلاد بنی‌طبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغه‌های ساخت و چالش‌های اکران یک فیلم اجتماعی

صدای «مرجان» باید شنیده شود

نیازمندی ها